تاریخ انتشار: سپتامبر 24, 2015
طرح هلال شيعي از چه زماني و چگونه مطرح شد؟ اين هلال چه مناطقي را در بر ميگيرد؟ نگراني نسبت به ايران و متحدان ايران مربوط به قبل از سقوط صدام است. هرچند در آن زمان عنوان «هلال شیعی» شناخته شده نبود. اما با تعابیر مختلفی به آن اشاره میشد . بهعنوان مثال […]
نگراني نسبت به ايران
و متحدان ايران مربوط به قبل از سقوط صدام است. هرچند در آن زمان عنوان «هلال شیعی»
شناخته شده نبود. اما با تعابیر مختلفی به آن اشاره میشد . بهعنوان مثال حسنیمبارک،
در زمان خود بارها تکرار ميکرد: “شيعيان در هر نقطهاي که هستند بيش از آنکه
به کشور خودشان و جایی که شهروند آن هستند دلبسته باشند، به ايران دلبسته هستند.”
لذا موضوع ايران و متحدان ايران، مربوط به قبل از سقوط صدام است اما زماني که صدام
سقوط کرد که البته علیرغم ميل عموم کشورهاي عربي بود، با توجه به ذهنيت موجود در کشورهاي
عرب منطقه، اين نگراني در آنها ايجاد شد که ايران تبديل به يک قدرت بزرگ شده است. اما
تعبير هلال شيعي را نخستين بار ملک عبدالله، پادشاه اردن مطرح کرد و پس از آن، ديگران
هم بهطور مکرر از آن استفاده کردند و هنوز هم این تعبیر دستمایه آنها است. اصولاً
عموم اعراب منطقه به دلائل فراوانی با ما مشکل دارند که در هر مرحله به شکلی ظاهر
میشود.
چرا بحث هلال شيعي
پساز بحران بحرين شدت گرفت؟
این جریان دو علت
دارد. نخست اينکه، مطرح کنندگان بحث هلال شيعي ميخواستند هم افکار عمومي جهان مسلمان
و هم افکار جهان عرب غير شيعه را نسبت به ايران تحريک کنند. دوم اينکه، مطالبات مردم
بحرين را که مطالبات آزاديخواهانه و در راستاي حقوق طبيعي شان بود، يک جنبش و مبارزه
طايفهاي و مذهبي جلوه دهند و بگويند هدف اين جنبش در درجه اول کسب قدرت است. آنها
جنبش بحرين را متهم ميکردند که به دلیل سني بودن نظام حاکم، اعتراض و مبارزه ميکند
و نه به علت اينکه نظام حاکم ظالم و فاسد است. اين در حالي است که در ابتداي حرکت مردمي
بحرين تعداد قابل توجهي از اهل سنت بحرين هم که مورد ظلم و تعدی بودند، همراه اين جنبش
بودند. مطرح کنندگان بحث هلالشيعي به اين وسيله ميخواستند اين جنبش را خلع سلاح کنند.
عمدتاً شيخنشينان خليجفارس بر طبل هلال شيعي ميکوبيدند از نظر آنها این به
تثبیت موقعیت رژیم بحرین کمک میکرد که کمک هم کرد. آنها احساس کردند براي دفاع از
خود و استحکام بخشیدن به قدرت خود میبايد جنبش بحرين را منزوي کنند. بهترين شيوه براي شکست دادن جنبش بحرين نیز اين
بود که بگويند مطالبات آنها مذهبي و طايفهاي است. بههمين منظور يک سلسله تبليغات
رسانهاي به راه انداختند که از جمله آنها مسأله هلال شيعي بود، با اين هدف كه همگان
را از قدرت گرفتن ايران و متحدانش بترسانند.
هلال شيعي به تعبير
مطرحكنندگان آن، عراق، سوريه، لبنان و ايران را در بر ميگيرد، اما وقتي به اين كشورها
و فضاي حاكم بر آنها نگاه ميكنيم، تفاوتهاي مذهبي و سياسي قابل توجهي با هم دارند.
با اين شرايط آيا هلال شيعي به معناي واقعي كلمه وجود دارد؟
شيعيان عراق و بحرين
و منطقه شرقیه عربستان واقعاً شيعه و شیعه اثنیعشری هستند اما شيعيان سوريه اكثراً
علوي هستند و هیچگاه حتی از نظر اهل سنت سوریه شیعه تلقی نمیشدند، اما در شرايط آشفته
منطقهاي موجود هر كسي را كه غيرسني بود، شيعه قلمداد كردند. در حالي كه در گذشته
چنين نبود. حرف شما هم درست است، واقعيت اين است كه شيعيان عراق، ايران، سوريه و…
در موقعيتهاي مختلفي هستند و با مسائل متفاوتي مواجه هستند و سياستهاي كم و بيش متفاوتي
هم دارند، اگرچه ممكن است در برخي مسائل ديدگاههاي مشتركي داشته باشند، لذا هلال شيعي
مبتني بر واقعيت نيست بلكه يك ابزار تبليغي براي رسیدن به يك سلسله اهداف از پیش
تعیین شده است كه پيشتر به برخي از آنها اشاره كردم.
گفته ميشود هلال
شيعي بيش از آنكه يك طرح مذهبي باشد، يك طرح سياسي است. رقابتهاي سياسي منطقهاي و
فرامنطقهاي هم كه اكنون وجود دارد، تا چه حد بر طرح اين ادعاها تأثير داشته است؟
كلاً طرح هلال شيعي
يك طرح سياسي است و براي نيل به اهداف سياسي از ابزارها و وسايل مذهبي استفاده ميكند.
اهداف پشت پرده اين
شيعههراسي كه در يك دهه اخير در منطقه به راه افتاده، چيست؟
خوب، اين بحث بسيار
مفصل است. قسمتهايي از اين اهداف نيز ريشه منطقهاي ندارد و مربوط به قدرتهاي بزرگ
است كه مايلند در منطقه باشند و منطقه ناآرام باشد و بيشترين كمك و خدمت را به رژيم
اسرائيل داشته باشند. به طور خلاصه منطقه ما از مشكلات بسياري رنج ميبرد كه بخش قابل
توجهي از آن ريشه داخلي دارد، اما بخش مهمي از آن هم به دليل سياستهاي خارجي فرامنطقهاي
است كه ميخواهد منطقه اينگونه باشد.
سياستهاي فرامنطقهاي
بيشتر مبتني بر اسلامهراسي است و به نظر ميرسد شيعههراسي بيشتر ريشه منطقهاي داشته
باشد. نظر شما چيست؟
همانطور كه گفتم،
بخشي از مشكلات منطقه ريشه داخلي دارد به اين معنا كه رژيمهاي دامنزننده به شيعههراسي
مطمئناً منافع خود را دنبال ميكنند اما براي بيگانگان هم كه در اين منطقه نفوذ دارند،
ناآرام، آشفته و شكننده بودن منطقه مطلوب است. لذا از هر عاملي كه اين شكنندگي و بدبيني
را بيشتر كند و بتواند به رژيم اسرائيل كمك كند، حمايت ميكنند و شيعههراسي و اسلامهراسي
براي آنها تفاوتي نميكند. نميتوان گفت كه يك سياست اسلامهراسي و یک سیاست شيعههراسي
وجود دارد بلكه واقعيت اين ا ست كه يك سياست كلي برای ناآرام کردن مداوم در منطقه
وجود دارد. براساس اين سياست، قدرتهاي فرامنطقهاي مايلند منطقه هر چه بيشتر با مشكلات
خودش درگير باشد تا آنها هم بتوانند هر چه بيشتر سلاحهاي خود را بفروشند و منابع منطقه
را به نفع خود مصادره كنند. آنها در این راه از هر ابزاري كه به اين سياست كمك كند،
اعم از شيعه هراسي و اسلام هراسي استفاده میکنند. این همان تئوری «آشوبهای خلاق»
است که پس از ۱۱ سپتامبر توسط خانم رایس، وزیر خارجه اسبق آمریکا بیان شد.
شكلگيري پديده داعش
كه گفته ميشود حاميان اصلي آن عربستان سعودي، قطر و برخي كشورهاي منطقه هستند، به
نظر ميرسد در راستاي مبارزه با هلال شيعي است، تحليل شما در اين باره چيست؟
پیدایش داعش
دلائل و منطق تحولی خاص خود را دارد و البته کشورهای یادشده به تولد و رشد آن کمک
کردهاند و نه به اصل پدیداری آن. البته يكي از مهمترين اهداف گروههاي تكفيري مقابله
با شيعيان است، این حرف درستی است. از ابتدا هم تكفيريها با تخريب مكانهاي مقدس شيعيان
و کشتار وسیع آنها، آشكارا دشمني با شيعه را نشان دادند و اگر بتوانند باز هم اين
كار را ميكنند. بنابراين يكي از اهداف داعش و ديگر گروههاي تكفيري مبارزه تمام عيار
با شيعيان است. اما كساني كه از آنها حمايت مستقيم يا غيرمستقيم ميكنند، اهداف بسيار
متفاوتي را كه بعضاً برخي از آنها با هم در تعارض است، دنبال ميكنند.
آيا دغدغه هلال شيعي
آنقدر كه براي كشورهاي منطقه مهم است، مورد توجه غرب و به طور ويژه امريكا هم هست؟
اگر چنين است، دغدغههاي استراتژيك امريكا درباره شيعيان خاورميانه چيست؟
غرب و امريكا از هر عاملي كه به سياستهاي كلي آنها در
منطقه كمك كند، حمايت ميكنند. امريكاييها تا قبل از سقوط شوروي سياست خاورميانهاي
دیگری داشتند. اما بعد از سقوط شوروي تغييراتي در اين سياست به وجود آوردند. حتي پس
از ۱۱ سپتامبر هم سياست خاورميانهاي امريكا تغيير کرد. آنها سياست مدرن كردن نظامهاي
سياسي، اجتماعي، فرهنگي و آموزشي منطقه را پس از ۱۱ سپتامبر در پیش گرفتند و در همان
مسير هم تا مدتهاي زيادي حركت ميكردند و بر همين اساس فشار زيادي بر رژيمهاي سنتيتر
بويژه عربستان سعودي و ساير شيخنشينها وارد كردند. اما پس از تحولات بهار عربي اين
سياستها ديگر مبهم و بلکه روزمره است. البته در رأس سياستهاي امروزي امريكا حمايت
از اسرائيل، تقويت اين رژيم به عناوين مختلف، مصون كردن آن، تضعيف ايران و متحدانش،
كمتر كردن نفوذ روسيه به عنوان رقيب اصلي امريكا در منطقه و دامن زدن به مشكلات منطقهاي
با هدف فروش اسلحه و پايين نگه داشتن قيمت نفت است. امريكا از گذشتههاي دور تاكنون
سياستهاي مختلفي در قبال منطقه خاورميانه داشته اما بعضي از اين سياستها همواره ثابت
بودهاند.
برخی همچون
سردار قاسم سلیمانی هلال شیعی را بیشتر یک هلال اقتصادی میدانند تا سیاسی. آيا شما
معتقد نيستيد هلال شيعي يك هلال اقتصادي است و نه سياسي؟
نظریه ایشان را
نمیدانم اما این هست که منابع اصلی نفت در منطقه ما در نقاط شیعهنشین واقع است.
به جز ایران برای اولین بار نفت در بحرین کشف شد که اکثریتاش شیعیان هستند. منابع
غنی نفت در عربستان و عراق در منطقه شرقیه و جنوب عراق قرار دارد که هر دو مناطقی
شیعهنشین است. در کویت هم اقلیت بزرگ شیعه قرار دارد. این به این معنی است که
عمده منابع نفتی در حوزههای شیعهنشین قرار دارد. و این یکی از مهمترین دغدغههای
امریکاییها پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود، احساس میکردند ایران با
روشهای مختلف و با کمک متحدانش میتواند مشکلاتی در زمینه استخراج و صدور نفت
ایجاد کند و برخی از اقدامات آنها در آن ایام جهت مقابله با همین تهدید بود.
«بد نیست خاطرهای
هم در مورد ایشان نقل کنم. در پائیز گذشته کنفرانس کوچکی در مورد مسائل خاورمیانه
در رم برگزار شد که شرکت داشتم. در سر میز ناهار یکی از دیپلماتهای ایتالیایی که
از دوستان من هم هست و هماکنون سفیر کشورش در یکی از کشورهای منطقه است خاطرهای
را برای جمع گفت بدین گونه که پیترائوس فرمانده اسبق نیروهای آمریکایی در عراق چند
سال پیشتر با تعدادی از نظامیان آمریکایی با برلوسکونی، نخست وزیر اسبق ایتالیا،
ملاقاتی داشت. قبل از آغاز مذاکرات پرسید شما قاسم سلیمانی را میشناسید،
برلوسکونی از وزیر دفاعش میپرسد و وزیر از دیگران تا نوبت به دیپلمات یادشده میرسد
و میگوید آری میشناسم.
پیترائوس میگوید
این باید شخص مهمی باشد. پس از آنکه به این سمت برداشته شدم او پیامکی به تلفن
دستی خصوصی من فرستاد و در آن آمده بود که با توجه به سمت جدیدتان مایلم بگویم که
من هم در این منطقه هستم و پرونده کشورهایی که ایشان نام میبرد، در اختیار من
است.
در تقابل با مسأله هلال شيعي بحث ژئوپلتيك شيعه مطرح
است، لطفاً بفرماييد تفاوتهاي هلال شيعي و ژئوپلتيك شيعه در چيست؟
هلال شيعي چنان كه
گفتم یک بيان تبليغاتي است عليه ايران و قدرت گرفتن ايران كه با هدف ترساندن از ايران
و ايجاد سوءظن عليه او انجام ميشود اما ژئوپولیتيك تشيع يك واقعيت است. اينكه این
ژئوپولیتيك چيست و ابعادش کدام است بحث بسيار مفصلي است و نميتوان در چند جمله توضيح
داد.
آيا نقدي كه بر هلال
شيعي مبني بر يك سياست تفرقهافكنانه مطرح است بر ژئوپلتيك شيعه هم وارد است؟
خير. ژئوپلتيك شيعه
يك واقعيت است و گرانيگاه و مركز ثقل آن ايران است. ايران مركز ژئوپلتيك شيعه است و
اين به آن معنا نيست كه ايران خواسته چنین باشد بلكه به طور طبيعي ايران به مركزيت
اين ژئوپلتيك تبديل شده و اراده ايران چندان در اين مسأله دخيل نبوده است. شرايط به
گونهاي پيش رفته است كه ايران به دليل قدرت بودن در منطقه تبديل به مرکز ثقل این ژئوپولیتيك
شده است. همانطور كه ميدانيد ژئوپولیتيك بدون قدرت معنا ندارد و از آنجا كه منطقه
قطبي شده است و ايران هم داراي قدرت است به طور طبيعي چه بخواهد و چه نخواهد به ثقل
ژئوپولیتيك تشيع تبديل شده است.
به عنوان مثال، در
اواخر قرن نوزدهم روسها به گرانيگاه كليساهاي ارتدوكس تبديل شده بودند و تزارها هم
مايل بودند بر روی كليساهاي ارتدوكس، هم در شرق اروپا و هم در منطقه خاورميانه، نفوذ
داشته باشند. این مرکزیت ناشی از اراده و سیاست روسیه تزاری بود، اگرچه عموم
ارتدوکسها هم به دلائلی از آن حمایت میکردند و بلکه بدان نیاز داشتند، خصوصاً
آنها که ریشه اسلاوی داشتند. اما ايران طي تحولاتي كه رخ داد به طور طبيعي به مركز
ژئوپولیتيك شيعه تبديل شد. نه تنها از منظر کشورهای منطقه، بلکه در جهان امروز
عموماً این نکته را پذیرفتهاند و اصولاً ایران امروز و خصوصاً پس از ورود داعش به
عراق این گونه دیده و ارزیابی میشود.
منتشر شده در روزنامه ایران