- خبر14 - https://khabar14.ir -

روزهای فرهاد میرزا معتمدالدوله در مدینه منوره چگونه گذشت؟



روزهای فرهاد میرزا معتمدالدوله در مدینه منوره چگونه گذشت؟ روزهای فرهاد میرزا معتمدالدوله در مدینه منوره چگونه گذشت؟ 15 8 20 11105000000





رسیدن به مدینه

آنجا (مسجد شجره) نماز خوانده خواستم تا مدینۀ منوّره پیاده بروم، شیخ سلیمان راضی نشد که راه دور است به تاریکی شب می‌افتیم، احتیاط دارد. جمل خود را آورد و به اصرار مرا سوار کرد و خود پیاده جلو افتاد…قدرری راه که رفتم آثار قلعۀ قدیم و دیوار عظیم بود که گفتند قبل ازمدینه آن‌جا قلعه بوده است که یهودی‌ها ساخته بودند. آن‌چه ازکتاب خلاصة الوفاء بر من معلوم شده قصورالعتیق، همین مکان است که حصون العقیق نیز می‌گویند.
به قدر نیم فرسخ یا زیادتر راه رفتیم. از مدرج که بالا آمدیم میل‌های گنبد مطهّر نمایان بود. پیاده شده پیاده رفتیم. زیارت‌نامۀ مختصری خوانده و از اشعار خود چند بیتی که در عرض راه در مقالۀ احمدیه گفته بودم خواندم.
در این بین احمد بیک قایم مقام مدینه، مابین‌باشی و سواران به استقبال آمده بودند، اسبی هم آورده بودند هرچه اصرار کردند سوار شوم گفتم، باید تا شهر پیاده بروم آن‌ها هم ناچار شده همراهی کردند. بعد قایم مقام گفت: «یک فوج طابور به استقبال آمده و چادری برای استراحت شما درخارج شهر مدینه زده‌اند و دو عرّاده توپ هم به استقبال آورده‌اند که شلیک کنند.»
گفتم: «ابداً اذن نمی‌دهم که توپ بیندازند که پیغمبر را از آمدن خود اعلام بکنم. اگر او را عالِم ماکان و مایکون می‌دانم. البتّه دانسته است که یکی از سگان آستان به زیارت این مکان آمده است اگر ممکن بود «سَحْبا علی الوجه أو مَشیاً علی الرأس» می‌رفتم. سرباز هم به استقبال آمده خوب است، ولی غدغن بکنید که بالابان و شیپورسلام هم نزنند. همان پیشفنگ کافی است.»
از پهلوی طاپور گذشته، احوال‌پرسی کردم. از توپ‌چی‌ها نیز احوال‌پرسی کردم و در چادر خارج شهر برای خستگی به قدر ده دقیقه نشستیم.
آقا سیدحسن پسرآقا سید مصطفی هم به استقبال آمده بود که حالا دلیل حجّاج عجم او است و سید ‌صلاح را معزول کرده است. وقت برخواستن که قدری راه رفته بودیم ملاّباشی قرآن مرا آورد که از بغل شما افتاده و شخصی پیدا کرده است. هر چه فکر کردم که این چه طور از جیب بغل افتاده است و اگر جیب پاره باشد باید ساعت هم افتاده باشد. مظنّه وقتی که گنبد مطهّر پیدا شد به خاک افتادم از جیب من افتاده‌است باری به فال نیک گرفتم که کلام ملک علاّم درورود به مدینه‌السّلام پیدا شد.
از پایین مدرج از جایی که مین‌باشی گفت آن گوشۀ گنبد مطهّر است و پیدا است به خاک افتادم و روی تضرّع به خاک مالیدم، شکرها کردم. تا ورود به منزل چون پیاده بودم یک ساعت گذشته بود. شیخ‌الحرم منزلی دیگر برای ما معین کرده بود چون در عرض راه در بئر عباس آقا میرابوالفضل اردبیلی روضه خوان گفت: «به خانۀ آقا سید صافی بروید.» گفتم: «آن جا خواهم رفت.» از همان جا فوراً احمد بیک قایم مقام آدم فرستاد آقا سید صافی را خبر کردند که خانۀ خود را خالی بکند. خانۀ مشارالیه چندین طبقه است و بیوتات زیاد دارد. باغچۀ کوچکی دارد که اشجار خرما است. بعد به قایم مقام گفتم: «در حرم مبارک را نبندید که غسل کرده به زیارت برویم بلکه این چند شب که من هستم باید در حرم مبارک برای همه باز باشد.» گفت: «پَک‌ای یعنی بسیار خوب.»
دو ساعت و نیم از شب جمعه گذشته با آقا سید حسن و احمدبیک قایم مقام به آستان جبرائیل پاسبان، اسرافیل دربان، میکائیل میزبان، عزرائیل قهرمان مشرّف شده از باب‌السّلام داخل روضۀ مبارک شده عرض کردم: «یا رسول الله یا سید المرسلین والاولین و الاخرین الحمد لله در خاکپای تو روسفیدی ازاین کار داریم که در خون پاک فرزند تو نه عجم دخیل است و نه ترک.»
پس از آن به کنار ضریح رفته آقا سیدحسن زیارت‌نامه خواند. من خودم حالت خواندن نداشتم. به خاکپای عرش فرسای مبارک عرض کردم و این بیت را خواندم:
ایـن که مـی‌بینم به بیداری‌ست یـارب یا به خواب
خویشتن را در چنین نعمت پس از چندین عذاب
و زیارت مختصری از حضرت صدّیقۀ طاهره خوانده در روضۀ مبارکه نماز زیارت کرده از باب‌الرحمه درآمده به خانه آقا سید صافی آمدیم. چون دروازه را بسته بودند فرصت رفتن زیارت ائمّۀ بقیع نبود و علی پاشای حاکم را که شیخ‌الحرم است در میان روضۀ مبارکه دیدم. در عرض راه که می‌آمدیم پیغام داده بود: «چون وقت چراغ روشن کردن روضۀ مبارکه بود از آن جهت از زیارت خدمت شما محروم شدم.» در عرض راه که پیاده از مدرج می‌آمدیم از آقا سید حسن پرسیدم: «تا ربذه و قبر ابوذر چه قدر راه است؟»
مین باشی به ترکی گفت: «افندم ابوذر کیست و ربذه چیست؟»
معلوم شد او که نشنیده بود آقا سید حسن هم نمی‌دانست و می‌گفت قبر ابوذر در قبرستان بقیع است و مین باشی گفت: «امشب که در خدمت سرکار هستم نه هرگز ابوذر می‌شناسم ونه ربذه شنیده‌ام چند سال است در مدینه هستم امشب از اغلب آشنایان و کسان مدینه خواهم پرسید و صبحی خدمت سرکار عرض خواهم کرد.»
روز جمعه هیجدهم ذی‌القعده: بعد از طلوع آفتاب به روضۀ مبارکه مشرّف شده از باب جبرئیل که به طرف بقیع است داخل شدیم. اذن دخول و زیارت حضرت رسول و فاطمه بتول [را] به قاعده‌ای که در کتاب هدایۀ‌السالکین در اعمال بیت‌الله‌الحرام مسطور است به جا آوردم.

زیارت بقیع

بعد از آن از باب جبرئیل درآمده به زیارت ائمّۀ بقیع مشرّف شدم. صندوق ائمّۀ اربعه درمیان صندوق بزرگ است که عباس عمّ رسول الله نیز در آن صندوق است. متولّی آن‌جا در صندوق را باز کرده به میان ضریح رفتم و دور ضریح طواف کردم. میان صندوق و ضریح، کم‌تر از نیم ذرع است که به زحمت می‌توان حرکت کرد بلکه برای آدم‌های قطور متعسّر است.
درکنار مقبرۀ امام حسن(ع) بی‌اختیار با حالت عجز پای خود را به صندوق دراز کرده، عرض کردم: «یابن رسول الله! یا معدن‌الجود و السخا انشدک بحقّ امّک الطاهرۀ الصدیقه، که من از تهران به قصد زیارت آستان جدّ بزرگوار تو و مادر صدّیقۀ تو درآمدم، پای من به این حالت بود. تو را به حقّ مادرت قسم می‌دهم اگر در اجل مهلتی است، پای مرا شفا بده که به وطن مألوف با این پای موف نروم.»
آن جمع بر دمع من حسرت می‌خورند بل بر اشک من رشک می‌برند و من ضریح را به صریح در بغل داشته شفا می‌طلبیدم. الحمد لله که شفای عاجل عطا فرموده و در حقّ این ذلیل ترّحم نموده الم و وَرَم تا درمدینه بودم تمام شد و حرکت بی‌ادبانۀ این بندۀ ذلیل در آن آستان همایون به مغفرت مقرون گردید….
تعمیر بقعۀ مبارکه در بقیع، از سلطان محمود خان است که در سنۀ یک هزار و دویست و سی و چهار هجری محمد علی پاشای مصری، به امر سلطان تعمیر کرده و امسال هم تعمیرات لازمۀ او را به عمل آورده بودند.
در خارج بقعۀ مبارکه، قبر مرحوم شیخ احمد بحرینی است. سنگ نازکی بر بالای قبر او بوده که شکسته شده است. معلوم نشد که از نازکی شکسته شده یا عمداً شکسته [شده] است. فاتحه خواندم و گفتم، حق همان است که شیخ علی پسر تو گفته: «إنّ أبی ضیّعوه تلامذته» در پهلوی قبر ایشان قبر شیخ ابوالقاسم شیخ‌الاسلام شیراز است. بالای قبر او سنگ مرمر خوبی است با اشعار فارسی بر سنگ قبر او کنده، گذاشته‌اند. وفات مرحوم شیخ احمد در ماه رجب سنۀ هزار و دویست وچهل و دو واقع شده و از سنگ قبر او معلوم نمی‌شود. آن چه هم نوشته‌اند سنگ سستی بوده ضایع شده. وفات شیخ ابوالقاسم شیرازی در سنۀ هزارو دویست هشتاد و شش واقع شده است.
از آن‌جا به بیت الاحزان رفتم واز آنجا به زیارت حلیمۀ سعدیه رفتم، گفتم: «مرحبا به آن پستانی که به دهن مبارک حضرت رسول‌الله ـ صلی الله علیه و آله ـ رفته و مرحبا به آن شیری که حضرت رسالت مکیده است که جزو بدن مبارک شده است.»
از آن جا به قبر عثمان ذوالنّورین رفته که قدری خارج از محوّطۀ بقیع است که در طرف شرقی بقیع واقع است و در حشّ کوکب دفن کرده بودند. معاویه بن ابی سفیان در زمان خود آن جا را داخل بقیع کرده است.
از آن‌جا به خارج قبرستان بقیع که از دور دیوار بقیع خارج است به زیارت فاطمه بنت اسد والدۀ حضرت امیرالمؤمنین ـ علیهماالسّلام ـ رفتم که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در میان قبر او خوابیده، رحمت فرستاده‌اند، نماز گذارده‌اند و فرموده‌اند حقّ مادری و پرستاری به من دارد. گفتم، مرحبا:
زنان را همین بس بود این هنر نــشیننـد و زایـند شیـران نر
وانگهی کسی که شیر یزدان و شاه مردان باشد.

رسول جعفریان روزهای فرهاد میرزا معتمدالدوله در مدینه منوره چگونه گذشت؟ روزهای فرهاد میرزا معتمدالدوله در مدینه منوره چگونه گذشت؟ 15 9 10 0432001
از آن‌جا به منزل مراجعت کردم. بعد از ظهر به نماز جمعه رفتم، خطبه تمام شده بود ولی به نماز رسیدم. امام، شیخ یحیی نامی بود. جوان است. در رکعت اول بعد از حمد، سورۀ والضحی خواند ولی بسم الله نگفت. در رکعت ثانی بعد ازحمد سورۀ انشراح را خواند، باز بسم الله نگفت. در مذهب حنفی جایز است. بعد ازاتمام نماز، زیارت مختصری از حضرت ختمی مآب کرده و زیارت صدّیقۀ طاهره کرده به منزل آمدم. در عرض راه آدم‌های غریب دیدم که همه به یکدیگر شبیه بودند. مثل قالب خشت که خوب و زشت از یکدیگر تمیز داده نمی‌شدو اغلب شباهت به سفیر برمان داشت که پارسال درتهران شرفیاب حضور اعلیحضرت شاهنشاهی شده بودند. پرسیدم: «این‌ها از اعراب نیستند؟»
گفتند: «از اهل جاوه هستند، قریب به چهار هزار نفر به زیارت آمده‌اند.»
عصری علی پاشای شیخ‌الحرم که حاکم مدینه است با لباس رسمی نظامی با قاضی مدینۀ منوّره عیسی افندی به دیدن آمده بودند. عیسی افندی اصلش شیروانی است. از عشیرت شیروانی زاده صدر اعظم دولت عثمانی است که سه سال قبل به صدارت عظمی سرافراز شده بود. مرد خوش‌روی با فهمی است. و علی پاشا مرد خلیقی است. بعد از آن که درعهد محمد پاشا، اعراب بدوی جسارت کرده به مدینه خسارت رسانیده، مدینۀ منوّره را محاصره نموده ده ماه محصور بودند و قحط و غلایی شدید شد، او را معزول کرده علی پاشا را فرستاده‌اند. خیلی صحبت شد. علی پاشا هم ربذه را نمی‌دانست. عیسی افندی گفت: «در کتاب اسدالغابه رجوع کرده خدمت شما عرض می‌کنم.»
گفتم: «شخصی که رسول خدا در حقّ او بگوید: ما اظلّت الخضراء و ما أقلت الغبرآء أصدق لهجة من أبی‌ذر، عجب مجهول‌القدر و مفقود‌القبر مانده است که اسم او را فراموش کرده‌اند.»
صحبت از خندق شد که حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ به دست مبارک حفر فرموده‌اند. چنان رسم او مندرس شده که به قرینه و قیاس باید دانست. شب شنبه بعد از نماز به حرم مبارک رفتم، زیارت کرده و زیارت صدّیقهپ طاهره را کرده و نماز عشا را با جماعت خوانده ساعت سه به منزل مراجعت کردم.
روز شنبه نوزدهم شهر ذی القعده: صبحی بعد از نماز به زیارت آستان مبارکه رفته از در جبرئیل داخل شدم. زیارت مرقد منوّره را کرده به زیارت سیدۀ نساء‌ العالمین رفتم. بر حسب اتّفاق صندلی‌های بُخُور روضۀ مبارکه را در مجموعه‌ها گذاشته، مجموعه پوش‌های مفتوت بر روی آن‌ها انداخته، همگی نوزده مجموعه بود.
شیخ‌الحرم علی پاشا لباس سفید پوشیده با نایب‌الحرم رفعت آقا که خواجه است از در قبر مرقد مبارک حضرت فاطمه ـ علیها‌السّلام ـ داخل مرقد مطهّر کردند. خواجه‌های بی‌ادب هر که از عجم و عرب به تماشا می‌آمد اذیّت می‌کردند. حرم مطهر را قُرُق کرده بودند. آن‌ها داخل بقعه می‌شدند و من پهلوی دری که به مقبرۀ مطهرۀ حضرت فاطمه ـ علیها‌السّلام ـ داخل می‌شود با مصطفی قواس و علی بیک یوزباشی که قراول من بودند، تماشا می‌کردم و زیارت می‌خواندم. علی‌بیک گفت: «در هر سال روز نوزدهم ماه ذی‌القعده این بُخوران را عوض می‌کنند.» خال محرم، سرمه محرم، ما چرا نامحرمیم؟ صدق رسول الله ـ صلی الله علیه و آله: الجنۀ حُفّت بالمکاره.
به قدر نیم ساعت طول کشید که بیرون آمدند و شیخ الحَرَم مرا دم در دید تمنّا کرد و گفت: «از آن صندل مخصوص که بالای مرقد مطهّر است به خدمت شما می‌فرستم که خاک پاک مرقد شاه لولاک است.»

رسول جعفریان روزهای فرهاد میرزا معتمدالدوله در مدینه منوره چگونه گذشت؟ روزهای فرهاد میرزا معتمدالدوله در مدینه منوره چگونه گذشت؟ 15 9 10 045602

 

زیارت حمزه
از آن‌جا به زیارت ائمّۀ بقیع رفته به منزل آمدم. نهار خورده، هفت ساعت به غروب مانده به زیارت شهدای اُحُد رفتیم. شیخ‌الحرم سواری فرستاده و محمود آقای یوزباشی را با بیست نفر سوار فرستاده بود. آقا سیدحسن کالسکه هم پیدا کرد که شخص هندی این‌جا گذاشته که به فروش برسانند. مال او را از پاشا گرفتیم که سه رأس قاطر از قاطرهای توپ کشتی فرستاده بود که بر کالسکه بسته والدۀ احتشام‌الدّوله سوار شده به زیارت احد رفتند.
کوه احد بر وزن عُنُق کوه احمری است که درشمالی مدینه واقع است. از مدینۀ منوّره تا مقبرۀ حضرت اسدالله و اسد رسوله حمزۀ سیدالشهداء ـ علیه‌السّلام‌ـ به قدر سه ربع ساعت است و راه صاف است. حضرت را زیارت کرده حالت شهادت آن بزرگوار که او را شهید کردند وبر حضرت رسالت پناه ـ‌ صلی الله علیه وآله ـ دیدن آن حالت گران آمد به خاطر آورده بی‌اختیار جبین را برضریح مالیده نالیدم.
القصّه شهادت ایشان درشوّال‌المکرّم سال سوم از هجرت اتّفاق افتاد. بالاتر از مقبرۀ حمزه در شمالی‌ترین آن مقبره مسجدی است که می‌گویند دندان مبارک حضرت ختمی مآب ـ صلی الله علیه وآله ـ آن‌جا شکسته است. به فاصلۀ هشتصد و شانزده قدم از مقبرۀ حضرت حمزه در آخر درّه، باز مسجدی است که درآن جا کمان‌داران لشکر را که پنجاه نفر بودند حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ با عبدالله بن جُبیر برادر خوات بن جبیر در آن جا واداشته بودند. آن‌ها که به طمع غنیمت رفتند لشکر مخالف، آن درّه را گرفتند که شکست بر لشکر اسلام واقع شده. در جای این مسجد می‌گویند حضرت رسول ـ صلّی الله علیه وآله ـ مجروح شده و به تنهایی نماز خوانده‌اند. حضرت صادق ـ علیه‌السّلام ـ بر عَقَبۀ ‌بن ‌خالد فرمودند: «در این مسجد نماز بکن.» این مسجد در میان درّه واقع است و کوه احد در آن‌جا تقریباً به شکل مثلّث است. از آن‌جا ثانیاً به مقبرۀ حمزه ـ علیه‌السّلام ـ عود کردم زیارت شهدا را خواندم و سوره محمد ـ صلی الله علیه وآله‌ ـ و سورۀ فتح را خوانده بر روح پرفتوح حضرت حمزه فاتحه خواندم که قرآن خواندن در آن مکان مستحب است. بر حسب اتّفاق سورۀ محمد ـ علیه الصلواۀ والسلام ـ آمد که مناسب حضرت حمزه است، «وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُم‏».
مقبرۀ حمزه را سلطان عبدالمجیدخان ساخته است. چه خوب بود که اسامی شهدای احد را به اسم خودشان و پدرشان از مهاجر و انصار در کتیبۀ دیوار آن جا ثبت می‌کردند که اسامی آن مُخلصین که جان در راه حضرت رسول داده‌اند در نظر همه کس مشهود باشد. اکنون به جز حمزۀ بن عبدالمطلب و عبدالله بن‌جحش اسم دیگری در آن‌جا معروف نیست.
عبدالله بن جحش برادر زینب است که از زوجات محترمات حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ است که خواهرزادۀ حضرت حمزه است.

رسول جعفریان روزهای فرهاد میرزا معتمدالدوله در مدینه منوره چگونه گذشت؟ روزهای فرهاد میرزا معتمدالدوله در مدینه منوره چگونه گذشت؟ 15 9 10 114604

زیارت مسجد فتح
ازاحد که برگشتم به تماشای مکان خندق و مسجدالفتح رفتم. رسم خندق منطمس شده و اعراب حفظ نکرده‌اند که چنین علامتی در اسلام پایدار باشد. قوافل قریش از مکّه از راه غربی مدینه به شام می‌رفته و می‌آمده‌اند و به مدینه هم از طرف غربی می‌آمده‌اند. ابوسفیان هم با مشرکین از طرف غربی آمده است. طول خندق از اعلای وادی بُطحان است ـ بر وزن عثمان ـ که اکنون نیز به این اسم معروف است که زمین رمله سبخه است، چنانچه صاحب خلاصۀ الوفاء می‌گوید: الخندق حَفَرَهُ النبی ـ صلّی الله علیه و آله وسلم ـ طولاً من أعلی وادی بطحان غربی الوادی مع الحرّۀ الی غربی مصلّی العید الی مسجد الفتح ثمّ الی الجبلین الصغیرین اللذین فی غربی الوادی.
این وادی بطحان از شمال به جنوب امتداد دارد که یک طرف این وادی که طرف غربی است حرّه است و طرف شرقی وادی بطحان کوه سَلع بالفتح است. اکنون نیز سلع می‌گویند که کوه منقطع است و به طول، واقع شده. یک گوشۀ او نزدیک سُور مدینه است که آن دروازه را به همان جهت باب‌الجَبَل می‌گویند. مسجد فتح در طرف دامنۀ غربی کوه سلع است که به طرف وادی است. کوه سلع میان مدینۀ موزه و مسجد فتح ـ که او را مسجد احزاب و مسجد اعلا نیز می‌گویند ـ فاصله است. کوه سلع را در غربی مدینه نوشته‌اند. آن‌چه صحیح است و با قطب‌نما معلوم شد در میان شمال و مغرب مدینۀ منوّره است. در قبلۀ مسجد فتح چهار مسجد دیگر است که همه را مساجد فتح می‌گویند.
غزوۀ خندق در شوال سال پنجم از هجرت اتّفاق افتاد که بَطَل مشهور قریش بل منصور درهر جیش، عمروبن عبدود به دست حضرت امیرالمؤمنین ـ‌ علیه‌السّلام ـ کشته شد که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: ضربۀ علیّ یوم الخندق أفضل من عبادۀ الثقلین». و باز به لسان معجز بیان فرمودند: «برز الایمان کلّه الی الشّرک کلّه».
در وادی بطحان آثار آبادی و عمارت بسیار است که در آن رمله سبخه ساخته‌اند. آن جبلین صغیرین که صاحب خلاصة الوفاء نوشته اکنون به اصیفرین معروف است. «اُصیفر بالفاء مصغّر اصفر» دو کوه کوچک منقطع است و در میان جنوب مغرب مدینه واقع است. صاحب خلاصۀالوفاء نیز می‌گوید: وأما مسیل بطحان و هوالوادی المتوسط بیوت المدینه.» و در آخرش می‌گوید: «و آخره فی غربی مساجد الفتح و یشارکه رانوناء فی مجری من قِبَل المصلی لما أنّها تصب فیه. وادی رانونا نیز وادی دیگری است. خندق معروف در اطراف آن خانه‌ها بوده است. در این زمان هیچ آبادی در آن وادی درکنارکوه سلع نیست ومصلّی همان مسجد مصلّی است که اکنون مابین مغرب و جنوب شهر خارج سُور جدید مدینه است و او را مسجد غمامه نیز می‌گویند.
از آن‌جا به منزل مراجعت کردم و شب یکشنبه به حَرَم مبارک به زیارت عتبۀ عرش مرتبه رفته دو ساعت از شب گذشته مراجعت کردم و ساعت چهار به حمّام رفتم.
روز یک شنبه بیستم ذی‌القعده‌الحرام: باد سرد می‌وزید و هوا چنان بود که درجۀ فارنهایت صبحی به چهل درجه ایستاده بود که از حدّ اعتدال پانزده درجه کمتر است. بعد از ظهری قدری تفاوت کرد.
صبحی به حرم مبارک مشرّف شدم با وجود آن که دیشب از حمّام درآمدم احوالم به هم خورده باز به زیارت آستان ملایک پاسبان را شفای آلام واستقام دانسته مشرّف شدم و درصحن مسجد طواف کردم که اسامی ائمّۀ طاهرین و صحابه را نوشته‌اند. درمزار فایض‌الانوار حضرت صدّیقۀ مطهّره زیارت مختصری خوانده به بقیع مشرّف شدم، زیارت مطول حضرت صدّیقه ـ سلام الله علیها ـ را آن‌جا خواندم. احتمال کلّی دارد که آن‌جا مدفن مبارک باشد. دراحادیث اختلاف است. بعضی دلالت دارد که قبر مبارک آن حضرت در بقیع است و در بعضی احادیث وارد شده که قبر آن حضرت میانۀ قبر مبارک حضرت رسالت پناه ـ صلی الله علیه و آله ـ و منبر واقع شده است. این حدیث را بر آن تأویل می‌کنند: «بین قبری و منبری روضۀ من ریاض الجنۀ» و رئیس‌المحدّثین محمدبن بابویه قمی درکتاب من لایحضره الفقیه نقل کرده: صحیح آن است که آن حضرت در خانۀ خود مدفون است چون بنی‌امیّه مسجد مدینه را بزرگ کردند قبر آن حضرت داخل مسجد شده است والحال در پشت خانه‌ای که حضرت مدفون است علامت ضريح مقدّس آن حضرت است. و ياليت كه مسجد و خانۀ حضرت رسول ـ صلی الله علیه آله ـ را به همان حالت خشت و گِل خود باقی می‌گذاشته که جان و دل بود بر اطراف مسجد افزوده و او را به همان هیئت و صورت در وسط می‌گذاشتند.

زیارت مسجد قبا
القصه، زیارت ائمه بقیع ـ علیهم‌السّلام ـ را مختصر خوانده، حالتم به هم خورده به تعجیل به منزل آمدم وقدری معالجه کرده هر طور بود خودداری کردم که به زیارت مسجد قُبا بروم بلکه از حرکت سواری فایده‌ای حاصل شود، الحمد لله تعالی از فضل الهی و برکت زیارت عتبات عرش درجات سواری نافع افتاد و از مدینۀ منوّره تا قبا ـ به ضم قاف ـ سواره پنجاه دقیقه رفتم. قبا در جنوب مدینه واقع است. از دروازه که بیرون بروی باید از وادی رانونا بگذری که آب او در وقت بهار به میان شهر مدینه آمده، ازکنار شهر گذشته به آب وادی بُطحان ملحق می‌شود.
برای شرافت مسجد قبا همین قدر بس است که در قرآن مجید خداوند آن‌جا را «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏» بیان فرموده است.
از آن‌جا به مشربۀ ام‌ّابراهیم رفتم که ماریه قبطیه مادر ابراهیم پسر حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ است که حضرت صادق ـ علیه‌السّلام ـ به عقبۀ بن خالد مخصوصاً زیارت چند مکان را بیان فرموده یکی مشربۀ امّ‌ابراهیم است که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ یک ماه بر زنان خود خشم کرده آن‌جا اقامت کرده‌اند. از سنگ سیاه ساخته‌اند. مسجد کوچکی است که اکنون خراب شده است. سقف ندارد. دیوار طرف قبلی آباد است و سه طرف او خراب است. درحفظ آثار قدیمه مدینۀ منوّره که هر یکی شرافت مخصوص دارد اعراب و وُلاۀ حجاز خیلی اهمال و اغفال کرده‌اند. تا مسجد قُبا تقریباً دو هزار قدم می‌شود و مشربۀ امّ ابراهیم از عوالی مدینه است. از آن‌جا برگشته خواستم به مسجد فضیخ ـ با خاء معجمه ـ بروم کسی بلدیت نداشت. آخر چند نفر از سواران عسکر که همراه بودند فرستادم یک نفر از اعراب پیدا کرده آوردند که هدایت کرد. مسجد فضیح میان مسجد قبا و مشربۀ ام‌ّابراهیم است. آن مسجد نیز خراب است. مسجد طولانی‌ای است. تقریباً بیست ذرع طول و سه ذرع عرض دارد. قدری از آن مسجد را به چوب خرما پوشانیده‌اند. بیشتر آن سقف ندارد و صحنی هم دارد که دیوار دور او باقی است.
وقتی که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ بنی‌النضیر را محاصره فرموده‌اند خیمۀ مبارک را درنزدیکی آن مسجد زده و شش شب حضرت در آن مکان نماز خوانده‌اند.
از مدینه تا مسجد قبا تمام باغستان خرما است. در وسط راه از دولت عثمانی قراولخانه ساخته‌اند. توپ و سرباز در آن جا است. مسجد قبا و فضیح در جنوبی مدینه، مشربۀ امّ‌ابراهیم مایل به مشرق است. در نزدیکی مسجد فضیح باغ اشراف سید شاهین و سید علی بود که باشتر آب می‌کشیدند. به تماشای آن‌جا رفتم. از سلیقۀ عربی خیلی دور است که این طور کرد و ببندد و علف را پاک کنند. بامیه، جَزَر، کدو و یونجه کاشته بودند.
نزدیک به غروب به مدینۀ منوّره برگشتم. امروز هم صبحی هوا سرد بود که درجۀ فارنهایت در پنجاه درجه ایستاده بود. پنج درجه از اعتدال کم‌تر بود. شب دوشنبه به زیارت آستان همایون رفته نماز عشا را با امام جماعت حنفی خوانده در سوره‌ای بسم‌الله نخوانده و بعد از سوره هم آیۀ شریفه خوانده و در آخر هم السلام علیکم ورحمۀ‌الله بلندگفته اشاره به یمین کرد و باز ثانیاً السلام‌علیکم و رحمۀالله بلند گفته اشاره به طرف یسار کرد، به طوری که به پشت سر نگاه می‌کرد. شیخ عیسی قاضی مدینه در پهلوی من نشسته بود از او پرسیدم، گفت: «امام اعظم بسم الله را جزو سورۀ قرآن نمی‌داند، از این جهت آن را در نماز نمی‌خواند.»
گفتم: «امام شافعی جزو سوره می‌داند جهرا می‌خواند.» شیخ عیسی افندی گفت: «به مفاد حدیث اختلاف امتی رحمۀ همگی مصاب خواهند بود.»
گفتم: «اگر این حدیث صحیح باشد برای هفتاد و دو ملّت عذری باقی نخواهد ماند.» خیلی خندید و گفت: «چنین است که می‌فرمایید.»
گفتم: «این حدیث با حدیث ستفرق امّتی علی ثلاث و سبعین فرقه واحدۀ فی الجنة والباقون فی النار و فی حدیث اخر: الامم من قبلکم من اهل الکتاب افترقوا علی ثنین و سبعین فرقه و ان هذه الامة ستفرق علی ثلث و سبعین، اثنتان و سبعون فی النار و واحدة فی الجنۀ، اختلاف کلی دارد.
درجواب سکوت کرد. خواجه حافظ هم خوب گفته است:
جنگ هفتاد و دوملت همه را عذر بنه
چـون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

نگاهی به جغرافیای مدینه
روز دوشنبه بیست ویکم ذی القعده: صبحی بر پشت بام خانۀ آقا سید صافی رفتم. بیست و دو ذرع ارتفاع دارد. وضع شهر مدینه و جبال اطراف را معلوم کردم. سور سلطان سلیمان کوچک است که به طور اعوجاج در آن وقت که آبادی منحصر به میان قلعه بوده دور بیوتات مدینه کشیده است. بعد از آن خارج سور نیز آباد شده است. خانۀ آقاسیدصافی نسبت به آبادی خارج شهر و داخل شهر تقریباً حکم وسط دارد. سُور قدیم مدینه از محمدبن علی الملقّب به جمال‌الدّین المعروف بالجواد ‌الاصفهانی است. بر من معلوم نشداین سور خراب شده، سلطان سلیمان در همان بنیان این سور را کشیده است یا ابتداءً این طور بنانهاده است.
از جمال‌الدّین المعروف بالجواد آثار خیر در مکّه و مدینه بسیار است. احوال او در وفیات ‌الاعیان مسطور است. در رمضان المبارک سنۀ پانصد و پنجاه و نه در موصل وفات یافته و بعد از چندی نعش او را به عرفات برده، درخانۀ خدا طواف داده و بعد به مدینۀ منوّره برده در بقیع مدفون است. خاقانی هم در تحفۀ‌العراقین از او مدحی گفته و درّمعانی را سفته است.
القصّه، از پشت بام خانۀ آقا سید صافی که قطب‌نما گذاشتم مرقد مطهّر منوّر مبارک در میان مشرق و جنوب شهر نزدیک به سور سلطان سلیمان واقع است.
احد در شمال شهر و مایل به شمال مشرق است، کوه منقطع است و طرف شمال و مشرقی او به شهر مدینه نزدیک‌تراست. همۀ کوه‌های مدینه از یکدیگر انقطاع دارد. تا شهر یک ساعت مسافت است. قبر مبارک حضرت حمزه درشمالی شهر است که در دامنۀ کوه احد واقع است که تا شهر سه ربع مسافت است. ثنیات‌ الوداع دو تپّۀ کوچک است که در نزدیکی شهر در طرف شمال مغرب است. یکی از آن‌ها اتّصال به سلع دارد. کوه سلع در شمال مغرب و مغرب شهر است و آن نیز کوه منقطع است که یک گوش‌ او اتّصال به شهر دارد و باب‌الجبل به اسم او است. نسبت به حرم مبارک کوه سلع در شمال مغرب واقع شده است. راه شام که حجّاج و قوافل می‌آیند از مابین کوه احد و سلع است. در مغرب حقیقی شهر کوه وعیر و کامیر است که ورآء همۀ جبال است و تا شهر تقریباً یک فرسخ ونیم است. کوهی است که ازشمال به جنوب امتداد دارد و کوه منقطع است. در پیش روی او دو کوه جماءالکبری و جماء‌الصغري است كه امتداد اين دو كوه به مغرب و جنوب مغرب است. فاصلۀ جماء‌الكبري تا وعیر تقریباً نیم فرسخ می‌شود. این دو کوه نیز منقطع است. جماء کبری و صغری نیز از یکدیگر منقطع است. جماء صغری اتّصال به مسجد شجره دارد که ذوالحلیفه است. مابین مسجد شجره و شهر حصون ‌العتیق است که اکنون خراب است. از مسجد شجره تا مسجد قبلتین تمام آن وادی حصون عتیق است که در شاطی وادی واقع است.
کوه وَعیر بالفتح نیز درجنوب مغرب و جنوب مدینه است که کوه منقطع است و تا مدینه تقریباً ازیک فرسخ زیادتر است. مسجد قبا، مسجد فضیخ و مشربۀ ام‌ّابراهیم که ماریۀ قبطیه باشد در جنوب مدینه است. حرّۀ بنی‌النضیر درجنوب مغرب است. قتال یزید بن معاویه در ذی الحجۀ‌الحرام سنۀ شصت و سه هجری در آن مکان واقع شده که اکنون قبور شهداء حرۀ آن‌جا معروف است که پس از آن قتل، مدینه مفتوح شد و درحرم مبارک آدم کشتند. هزار نفر دختر از بنات مهاجر و انصار سال دیگر بچه زاییدند که شوهر نداشتند. تفصیل او در تواریخ مسطور است.
حرّۀ بنی قریظه در مابین مشرق و جنوب است. وادی رانونا درجنوب مدینه و از میان شهر می‌گذرد و پایین شهر به وادی بطحان داخل می‌شود. پس از آن دو وادی به وادی عقیق متّصل می‌شود.
قبر محمد صاحب نفس زکیه در مابین مغرب و شمال شهر در نزدیک کوه سلع است. بقیع نسبت به حرم مبارک در مشرق و مایل به جنوب مشرق است. قلعۀ توپ‌خانه در بالای کوه است که در نزدیکی کوه سَلَع در شمال مغرب حرم محترم است که مشرّف به میدان است و در آن جا حجّاج شام منزل می‌‌کنند.

حرم نبوی
قبل از ظهر به زیارت آستان ملایک پاسبان مشرّف شده از باب جبرائیل چون محل دخول جبرائیل است خوش‌ترم آمده که همیشه شرفیابی حاصل شود. زیارت حضرت ختمی مآب ـ صلی الله علیه و آله ـ را خوانده، استوانه‌های حرم شریف را معلوم کردم. اصل بنيان قبر شریف و حجرۀ شریفه و ضریح و محراب شریف از بناهای ملک الاشرف قایتبای است که در ذی الحجۀ‌الحرام سنۀ هشتصد و هشتاد وهشت بنا نهاده و اسم او در حجرۀ شریفه در ضریح مطهّر در پهلوی استوانه و فود در پشت محراب شریف مسطور است. سلطان سلیمان نیز محراب دیگری ساخته که متّصل به استوانۀ هفتم است که اسم او نیز در پشت محراب نوشته‌اند.
بنای این حرم، صحن و مسجد جدید واین استوانه‌ها که الحق خیلی خوب ساخته‌اند از بناهای سلطان عبدالمجیدخان بن سلطان محمودخان است که درعرض پانزده‌سال به انجام رسانیده و به روضۀ شریفه که قایتبای ساخته است و قبر مبارک حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ شیخین و صدّیقۀ طاهره در آن ضریح است هیچ متعرّض نشده است واسم خودش را نیز در آن‌جا بنا بر ادب حکم کرد که بنویسند. اکنون باب توسّل را باب مجیدی به اسم او می‌گویند. حتّی آن که مذکورشد که قصیده‌ای در مدح سلطان به طوری که رسم شعرا است و بنای مسجد شریف گفته به نظر ایشان رسانیدند که در سنگ مرمری منقور و درآن حرم شریف منظور گردد، چند روزی جواب ندادند تا روزی صدر اعظم عرض کرده بود که حکّاک معطّل است و همه چیز حاضر، سبب تأخیر چیست که هنوز از مصدر خلافت حکم او صادر نشده است؟ فرموده بود: «خیلی غریب به نظر من آمد که شما چنین عرض می‌کنید که من اسم خود را شهنشاه جهان بنویسم و در حرم مبارک حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ نصب کنم. شاهنشاه جهان اوست. باعث ایجاد زمین و آسمان اوست. مرا اگر به چاکری آستان خود قبول فرمایند و یکی از بندگان ذلیل محسوب نمایند فخر من است. چطور شما راضی شده‌اید که اسم مرا با چنین القاب در این باب بنویسند. هیچ نوشتن اسم لازم نیست.» خیلی از پاکی عقیدۀ او تحسین کردم. در صحن مسجد هم در بالای استوانه‌ها اسامی عشرۀ مبشره و ائمّۀ اثنا عشر و حمزه و عباس را با آب طلا نوشته‌اند و هیچ متعرّض اسم معاویه خال الم‍ؤمنین نشده است که اسم اوهم نوشته شده باشد.
القصّه، برای آن که درمیان حرم مبارک و مسجد شریف فرقی باشد در استوانه‌ها تفاوتی گذاشته که نصف استوانه‌ها مرمر سفید خیاره دار است و باقی سنگ است. عرض مسجد مبارک که به جنوب و شمال واقع است شش ستون است که از این شش ستون دوپایه مربّع بزرگ حساب می‌شود و چهار ستون مدوّر است. دراستوانۀ اول نوشته‌اند استوانۀ سریر، درثانی نوشته‌اند استوانۀ‌ حَرَس که صحیح آن محرس است و دراستوانۀ سوم نوشته‌اند استوانۀ وُفود.
طول مسجد مبارک که به شرق و غرب واقع است با پایۀ مربع که در ضلع به هر دو طرف حساب می‌شود هفت استوانه است که یکی پایۀ مربع است و شش استوانه خیاره‌دار است. دراستوانۀ اول قطار دوم نوشته‌اند استوانۀ توبه که استوانۀ ابی لبابه است و در استوانۀ دوم استوانۀ عایشه نوشته‌اند. محراب مبارک درمیان استوانۀ سوم و چهارم است که متّصل به استوانۀ مخلقه است که استوانۀ چهارم است. منبرمبارک درمیان استوانۀ پنجم و ششم است و استوانۀ حنّانه در قطار ثانی است که استوانۀ پنجم است و محاذی پلّۀ اول منبر مبارک است. حدّ حرم قدیم در طول هفت ستون است و حدّ حرم جدید نه ستون است. حرم قدیم که روضۀ مبارکه و فضای مسجد بوده است چهل و دو استوانه است و حدّ حرم جدید که بعداً خلفا به مسجد زیاد کرده‌اند پنجاه و چهار ستون است. اصل ضریح و گنبد مطهّر از قایتبای است که یک طرف شبک‌ برنجی دارد و سه طرف فولادی است که رنگ سبز کرده‌اند و بر شش حجره طولاً و سه حجره عرضاً شامل است که چهار ازاین، چهار پای‌ محکمی است که در چهار طرف دارد و بنیان گنبد مطهّر قبر مبارک است که گنبد مطهّر بالای آن چهار پایه است و چنان محکم و بزرگ است که پایۀ طاق مسجد را هم بر روی آن گذاشته‌اند و تخمیناً دو ذرع در دو ذرع می‌شود که از سنگ است و دو پایۀ دیگر خانۀ حضرت فاطمه ـ علیهاالسّلام‌ـ است و قبر مبارک ایشان. باقی اراضی که اضافه شده مرحوم سلطان عبدالمجیدخان داخل کرده. زمین‌های پست و بلند را تسطیح کرده است. اکنون تمام استوانه‌های حرم مبارک و اطراف صحن مبارک دویست و پنجاه وشش ستون است. در دیوارها هم نصفه ستون‌های مربع است که آن خارج ازاین حساب است. در روضۀ مبارک هم چند ستون است.
حرم مبارک پنج در دارد: باب‌السّلام و باب‌الرحمه در طرف مغرب است. باب توسط که باب مجیدی است درشمال است. باب جبرائیل و باب النسآء در طرف مشرق است. آن چه که شکل مرقد مطهّر درخاطر بود این‌جا ثبت افتاد. بر این بنیاد و پایه و گنبد که بنای قایتبای است سلطان عبدالمجیدخان تغییر نداده است.
ملک الاشرف قایتبای از سلاطین چراکسه است که درمصر سلطنت کرده‌اند. درمصر نیز آثار خیر از او بسیار است. در رجب هشتصد و هفتاد و دو بر تخت سلطنت مصر جلوس کرده در ذی القعده سنۀ نهصد و یک هجری درسنّ هفتاد و پنج سالگی وفات کرده است.
سلطان سلیمان پادشاه با خیری بود جامع بسیارخوبی دراسلامبول بنا نهاده است و سور مدینه از بنای او است. درشوال نهصد و بیست وشش جلوس کرده و درسنۀ نهصد و هفتاد و چهار بعد از حکم‌رانی چهل وهشت سال، درسنّ هفتاد و شش سالگی وفات یافته است.
در سلاطین عثمانی هیچ‌یک به قدر او سلطنت نکرده و عجب آن که درپشت محراب نوشته‌اند: ـ انشاء هذا المحراب المبارک الملک المظفر السلطان سلیمان شاه ابن السلطان سلیم خان بن السلطان بایزیدخان ـ أعز الله انصاره بمحمّد و آله و سلّم ـ تاریخ شهر جمادی الاولی سنۀ ثمان و تسعمائة من الهجرۀ النبوته، و هیچ‌کس ملتفت نشده که دراین تاریخ سلطان سلیمان اختیاری نداشته بل از سنین عمر او در این تاریخ تقریباً ده سال گذشته بود و زمان سلطنت جدّ او سلطان بایزیدخان بوده است. قطعاً یا ثمان و ثلثین یا ثمان و اربعین یا ثمان و خمسین یا ثمان و ستّین بوده است یکی از اعداد عشرات در نوشتن افتاده است.
خدمات سلطان عبدالمجید خان عثمانی
دراین جا مناسب است که از سلطان عبدالمجیدخان هم مختصری بنویسم: معظّم‌الیه پسر بزرگ سلطان محمودخان ثانی است. در چهارم شعبان المعظّم سنۀ هزارودویست و سی و هشت متولّد شده است. بعد از فوت والد تاجدار خود درنوزدهم شهر ربیع‌الاخر سنۀ هزار و دویست و پنجاه و پنج هجری بر اریکۀ سلطنت جلوس فرموده است. در دولت او کارهای بزرگ اتّفاق افتاد. محمدعلی پاشا که شامات و حرمین شریفین را تصرّف کرده بود به تقویت دولت انگلیس که از سلطان کردند در سنۀ هزار و دویست و پنجاه و نه به سلطان واگذاشت. وقعۀ عظیمۀ سوسته‌پل که از غرائب فتوحات روزگار است در سنۀ هزارو دویست و هفتاد و یک در عصر او اتّفاق افتاد که دول متحابه به حمایت مرحوم سلطان عبدالمجیدخان برخاسته که مختصری مفید در جام جم مسطوراست. وفات سلطان عبدالمجیدخان در هفدهم ذی الحجۀ‌الحرام سنۀ هزارودویست و هفت اتّفاق افتاد. بسیار پادشاه سلیم حلیم بود. بعضی برآنند که سلطان را به جهت اخراجات زیاد و قرض گزاف مسموم کردند.
القصّه، بعد از آن زیارت سیدۀ نساء العالمین ـ علیهاالسلام ـ را کرده از باب جبرائیل به زیارت بقیع مشرّف شده بعد از زیارت عتبۀ عرش مرتبه، بازدید شیخ‌الحرم علی پاشا رفتم. مفتی حنفی، مفتی شافعی، شیخ الخطباء، نقیب الاشراف وچند نفر دیگر آن‌جا بودند خیلی صحبت شد. به علی پاشا گفتم: «دو روز است می‌بینم یک نفر درمیان محراب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ نشسته و تکیه به محراب داده است و دستمالی روبروی خود گسترده چیز می‌گیرد، گدایی می‌کند. درمیان محراب نشستن واستناد به محراب کردن خلاف ادب است.» مفتی حنفی هم تصدیق کرد. فوراً آدم فرستاد که غدغن بکند و به خدّام بسپارد که کسی درمیان محراب ننشیند.
گفتم: «این یکی کار گویا از شما ساخته نشود، موقوف به عرض سلطان است که حکم بکنند اسامی شهدای احد را در کتیبۀ بقعۀ شریفه حضرت حمزه به اسم بنویسند که در رکاب مبارک جان داده‌اند. تمامی این شهدا از معارف قریش ومهاجرین وانصار بوده‌اند. حالا به جز حمزه سیدالشهداء و عبدالله بن جحش اسم دیگری مذکور نیست و اهل علم و تاریخ هم، چند نفری را می‌شناسند.»
مفتی حنفی گفت: «هیچ کس در این خیال بر شما سبقت نکرده است.» و خیلی تحسین کرد.
علی پاشا گفت: «اگر حکم از سلطان بشود من به خوبی به انجام می‌رسانم و در این آثار خیر شما هم شریک خواهید بود.»
قدری از هلال و رؤیت هلال صحبت شد. علما تعجب می‌کردند که عجمی نباید فهم داشته باشد. سواد را تابع سفیدی جامه و گردی عمامه می‌دانند.
از آن‌جا به منزل آمدیم. عصری به زیارت حضرت عبدالله پدر بزرگوار حضرت ختمی مآب ـ صلی الله علیه و آله ـ رفتم که در سوق‌الطوال واقع است، خدمتشان عرض کردم:
کم من اب قد علا بابنٍ ذی‌شر ف کـما علا برسول الله عدنان
و آن حضرت به دیدن اخوال پدرش عبدالمطلب که از طایفۀ بنی‌النجار بود آمده بود و در مدینه دو سال و چهار ماه بعد ازولادت فخر کاینات و سید موجودات وفات یافت و در مدینه مدفون شد و قبر مبارکشان اکنون به قاعدۀ اسلام رو به قبله است. رسم آن نبوده که اموات را در آن وقت رو به قبله یعنی مکّه دفن کنند یحتمل که ضریح را در اسلام چنین ساخته باشند و الله اعلم.
از آن‌جا به روضۀ مبارکه رفته زیارت کرده و از باب‌السّلام داخل شدم. قرآن بسیار درمسجد بود. یکی از آن قرآن‌ها را وا کردم که ملاحظه کنم، خطّ خیلی خوب با ترجمه فارسی داشت.بر حسب اتّفاق سورۀ والنجم آمد. همان را خوانده به خانۀ شیخ عیسی افندی قاضی مدینه به بازدید رفتم.مرد با ذوق خوش‌مشربی است.
از آن‌جا به منزل آمدم. اول شب شریف عبدالمحسن که از بنی اعمام شریف عبدالله شریف مکۀ معظّمه است به دیدن آمده بود. مشارالیه از جانب شریف به استقبال حجاج بیت الله الحرام آمده است. جوان بلند قد تنومند است. عربی فصیح حرف می‌زند. به ایشان گفتم: «رَبذه را در مدینه نیافتم که زیارت قبر ابوذر بکنم. نمی‌دانم شهدای فخ را در مکّۀ معظّمه پیدا خواهم کرد که زیارت بکنم یا نه؟»
گفت: «من ان شاء الله جای او را معلوم کرده شما را به زیارت آن‌ها می‌رسانم.» و بیان کرد که: «حضرت شریف صد نفر عسکر با برادرش شریف عبدالله و کالسکه و جمّال و بغال تا حده که نصف منزل جدّه است به استقبال شما فرستاده بود و چند روز هم آن جا معطّل شدند تا خبر آمد که شما از ینبع آمده‌اید.»
گفتم: «باعث شرمساری من شد. از بدی کشتی ناچار شده به ینبع آمده‌ایم. از محبّت ایشان ممنون شدم.» گفت: «باز به خدمت شما حاضر است.» گفتم: «ماهم برای فیض خدمت ایشان حاضریم.»
بعد از رفتن شریف عبدالمحسن به عتبۀ عرش مرتبه از باب‌السّلام مشرّف شده زیارت حضرت رسول ـ صلّی الله علیه وآله ـ و زیارت عَذرا بتول ـ علیها‌السلام ـ کرده به منزل مراجعت کردم.
روز سه شنبه بیست و دوم ذی القعده: صبح آستان همایون مشرّف شده زیارت کردم. مقامۀ احمدیه که عرض کرده بودم و شب گذشته تمام شده بود در حضور مهر ظهور در نزدیک ضریح مبارک ایستاده خواندم. عرب‌ها که فارسی نمی‌دانستند گوش می‌دادند می‌گفتند: یقرء الزیارۀ بالفارسی….
و بعد از اتمام مقامه با حالت پریشان در خاکپای فرقدان سای عرش‌فرسای همایون عرض کردم که: «یا رسول الله، عالم علم ماکان و مایکون هستی. می‌دانی که در مدّت پنج ماه توقّف تهران چقدر زحمت کشیده، شب و روز راحت نداشتم که در غیاب پادشاه درکار دین و دولت و ولایت عیب و نقص حاصل نشود اگر حیاتی باشد درخانۀ خدا و در تحت میزاب رحمت با سیلاب عبرت این عرض را خواهم کرد. ولی چون اعلیحضرت شاهنشاهی ـ روحنا فداه ـ مرا از این سعادت زیارت که فیض دنیا و آخرت است محروم نفرمودند واذن زیارت دادند هرچه به گفتۀ ارباب غرض «فی قلوبهم مَرَض» به من اگر در آقایی بی‌لطفی فرموده باشند حلال کردم، «يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقينَ صِدْقُهُم‏»
از آن‌جا به زیارت حضرت انسیة الحوراء مشرّف شده و به بقیع رفته زیارت ائمّۀ انام را کرده به منزل آمدم. چون حاج شام ومحمل شریف امروز مذکور شد که وقت ظهر می‌آیند به خارج قلعه به تماشا رفتم. خیلی طول کشید تا محمل شریف آمد. سه ساعت به غروب مانده بود که محمل شریف را به مدینۀ منوّره با توپ و سرباز و شیخ‌الحرم و مشایخ و اعیان وارد کردند. قبل بر این درمیدان خارج سور که طرف باب شامی است نگاه می‌داشتند. دو سال است که محمل شریف را داخل حرم می‌کنند. محمد پاشا حاکم اول این قرار را گذاشته است و کار خوبی کرده است.
پس از آن به منزل آمده یک ساعت به غروب مانده از باب‌السّلام به سدۀ سنیۀ همایون مشرّف شده محمل شریف را در مسجد مبارک گذاشته‌اند به زیارت او هم رفته پس از زیارت روضۀ مبارک قرآن برداشتم بخوانم سورۀ طلاق و تحریم به دستم آمد خیلی مناسب بود. ثواب سورتین را به روح پرفتوح سیّد المرسلین نثار کردم. یک نفر قاری بود در قرائت دو جا ایراد گرفت، به عربی گفتم: «اگر تو کتاب فارسی را بخوانی مثل من نمی‌توانی بخوانی. من هم اگر عربی را مثل تو نخوانم معذورم.» تصدیق کرد.
پس از آن زیارت صدّیقۀ طاهره را کرده به منزل آمدم. شب چهارشنبه به زیارت آستان مبارکه رفته از باب‌السّلام داخل شده زیارت سیدالمرسلین ـ صلی الله علیه وآله ـ را کرده و زیارت سیدۀ نساء عالمین را نیز کرده معطِّل نماز شافعی شدم و نماز جماعت کردم.
امام شافعی بسم الله را جهراً می‌گوید و بعد از حمد به قدر یک سوره خواندن مکث کرده بعد آیه می‌خواند. جمعیت نماز جماعت شافعی خیلی کم‌تر از حنفی است. ساعت سه به منزل آمدم.
روز چهارشنبه بیست و سیم ذی القعده‌الحرام: ـ امروز تحویل شمس به جدی است که اول چلۀ زمستان است ـ قبل از طلوع به پشت بام رفتم. جوهر هوا سرد بود اما باد نمی‌آمد. درجۀ فارنهایت را در بام گذاشتم در چهل و پنج درجه ایستاد که از حدّ اعتدال ده درجه پایین‌تر است. آفتاب یک ساعت و بیست و هشت دقیقه از دسته که گذشته بود بر کوه اُحُد و وعیرکامیر تابید و یک ساعت و سی ودو دقیقه گذشته بود بر منارهای حرم مبارک تابید. زیارت‌نامه از دور برگنبد فرقدان‌سای مبارک خواندم. از حجّاج ایران حسینعلی میرزا پسر مرحوم جعفرقلی میرزای خویی که با حاج شام آمده بودند به دیدن آمده بود.
ساعت چهار به حرم مبارک از باب جبرئیل مشرّف شده بعد از زیارت روضۀ مبارکۀ مطهّره و زیارت حضرت فاطمه ـ علیهما‌السلام ـ به بقیع رفته ائمه را زیارت کرده صدّیقۀ طاهره را زیارت کردم. مرقد مطهّر حضرت صدیقه در بقعۀ بقیع روبروی ضریح ائمّۀ اربعه ـ علیهم‌السلام ـ و عباس بن عبدالمطلب عمّ رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ است. یک پرده از گلابتون آویخته‌اند و در آن پرده نوشته‌اند:
«سلطان احمد بن سلطان محمد بن سلطان ابراهیم بن سلطان احمد بن سلطان عثمان سنۀ اَحَدی و ثلثین و مائة بعد الالف.»
در این مدّت که فزون‌تر از یک صدوشصت سال است آن پرده خوب مانده است، چندان کهنه نشده است. چنین معلوم است که درایّام آمدن حاج می‌آویزند و بر می‌دارند. چنان‌چه در این چند روز نبود. خادم گفت: «امروز صبح شیخ‌الحرم گفت آویختند که به نظر شما برسد.»
خلاصه، در برگشتن، بنات رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ ام ّکلثوم، رقیه وزینب را زیارت کردم که دریک بُقعه است. از آن‌جا به زیارت زوجات حضرت رسول ـ علیه‌السّلام ـ رفتم. هشت نفر در یک ضریح است و اسامی هر یک را بالای قبرشان به تخته نوشته گذاشته‌اند.
امروز در حرم مبارک شکایت زیادی حجّاج قمی و مازندرانی بلکه همه از دست عباس قلیخان قونسول شام کردند که ما را تمام کرده است و به انواع مختلف چیز گرفته است. عذرش این است که: «من مواجب از دولت ندارم و باید مخارج خود را از عجم درآورم.» و می‌گفتند: «چند نفر مرده بود مال آن‌ها را ضبط کرده است.» و مرا قسم دادند که تفصیل را درحضور مبارک اعلیحضرت شاهنشاهی به عرض برسانم و عاجلاً به جناب وزیر مختار بنویسم و تهدید کنم.
از آن‌جا به منزل مراجعت کردم. بعد از ظهر ثانیاً به زیارت شهدای احد و حضرت حمزه ـ علیه‌السّلام ـ رفته علی پاشای شیخ الحرم اسب سواری فرستاده بود. دو ساعت به غروب مانده برگشتم. یک ساعت به غروب مانده از باب‌السّلام به حرم مبارک مشرّف شده زیارت حضرت سیدالمرسلین حجۀ‌الله فی السموات و الارض ـ صلی الله علیه و آله ـ و زیارت صدّیقۀ طاهره ـ علیها‌السّلام ـ را کرده در مسجد طواف کردم. در صحن طواف کردم. شیخ‌الحرم را دیدم که رخت سفید پوشیده بود که به جهت روشن کردن شمع به حرم برود. بیان کرد که به جهت میل شریف مکّه حاج از راه فُرع می‌رود و روز جمعه بعد از صلات حرکت به مسجد شجره می‌کنند.
از حرم مراجعت به منزل کردم. شب پنج‌شنبه دو ساعت از شب رفته باز به سُده سینۀ عرش مرتبه رفتم. زیارت سیدالانبیا والمرسلین ـ صلی الله علیه و آله ـ و زیارت حضرت صدّیقه ـ علیها‌السّلام ـ کرده برای تدارک بعضی کارهای سفر زود به منزل مراجعت کردم.
روز پنج شنبه بیست و چهارم ذی القعده: از باب جبرئیل ـ علیه‌السّلام ـ صبحی به زیارت حضرت سیدالاولین و الآخرین ـ صلی الله علیه و آله ـ مشرّف شده در مقام منبر و محراب دعای وارد را خوانده و بعد از زیارت ام‌الائمۀ الابرار به بقیع مشرّف شده، از آن‌جا به وداع مقبرۀ فاطمه بنت اسد مشرّف شده زیارت کردم.
در میان کوچه‌ها این چند روز بُز بسیار می‌دیدم که بیخود راه می‌روند و از خاک کوچه از [فرط] گرسنگی می‌خورند. یک بز را دیدم که کاغذ می‌خورد، پرسیدم، گفتند: «شب‌ها می‌دوشند و روزها در کوچه ول می‌کنند، هر کس بز خود را می‌شناسد و باز شب می‌برند. این حیوانات معلّم بیچاره تا عصری گرسنه در کوچه‌ها می‌گردند.» وقت مراجعت از بقیع یونجۀ تازه برای آن‌ها خریدم که عسکرها بغل کرده آوردند. درمیان کوچه دسته دسته یونجه را روبروی آن‌ها ریختند، به میل تمام می‌خوردند.
عصر روز پنج‌شنبه به فناء آسمان ارتفاء مبارک رفته زيارت حضرت رسول و بتول ـ علیهما‌السّلام ـ را کردم. در روضۀ مبارکه دو سورۀ یس و الصافات را خوانده یکی را به روح مبارک سیدالانبیاء‌والمرسلین و یکی را به روح سیدة نساء‌العالمین ـ علیهما‌السّلام ـ نثار کرده، در میان صحن، درکنار باغچۀ کوچکی که به باغچۀ حضرت فاطمه معروف است دو رکعت نماز کردم. چند درخت خرما دارد، باغبان کرفس کاشته بود واز کرفسی که کاشته بود نیاز کرده بود. و آب او از چاهی است که در پهلوی باغچه است که به قدر چهار پنج ذرع ریسمان می‌برد.
شب جمعه بیست و پنجم از باب‌السّلام به روضۀ‌ مبارکه مشرّف شده بعد از زیارت، پشت به دیوار روبروی حضرت خاتم الانبیاء ـ صلی الله و آله ـ نشسته دعای کمیل را خواندم. به یک نفر از مشایخ ملتفت شدم که از دور نشسته گوش می‌دهد، پس از آن که تمام شد و دانست که دعای خوبی است گفت: «تقبل الله منک».
گفتم: هذا دعاء مروی عن سیدنا علی ـ علیه‌السّلام ـ علّمه لکمیل بن زیاد و کلّه فی التضرع والابتهال. قال: نعم دعاء حسن ما سمعتُه.
پس از آن، زیارت صدّیقۀ طاهره را کرده بعد از نماز زیارت به منزل آمدم.
روز جمعه بیست و پنجم ذی القعده که روز دَحو‌الارض است، که یکی از ایَام شریفه است، دعا وزیارت مخصوص دارد، اوّل طلوع آفتاب به سطح بام آمده زیارت حضرت رسول ـ روحی و روح العالمین فداه ـ را خوانده به پایین آمدم وغسل جمعه را کرده به حرم مبارک رفتم. از باب‌الرحمه داخل شدم که روبروی باب‌ النساء است. وقتی رسیدم که محمل شریف را حرکت داده و در باب‌السّلام بر شتر حمل کرده بودند و سِنجَق شریف را از حرم بیرون می‌بردند. چون خواجه‌ها از من راضی بودند آواز کردند تَعالِ ‌تََعالِ درحرم شریف به زیر سنجق شریف رفته تا پلّۀ باب‌السّلام رفتم. وقتی که محمل راه افتاده به حرم مبارک مراجعت کردم. حرم خیلی خلوت بود، زیارت وداع حضرت رسول‌الله وصدّیقۀ طاهره ـ علیهما‌السّلام ـ راخوانده به بقیع رفتم و زیارت ائمّۀ طاهرین را خوانده وقت برگشتن به زیارت اسماعیل بن‌جعفر‌الصادق ـ علیه‌السّلام ـ رفتم که مرقد ایشان در پهلوی دیوار قلعه است. گویا احدی به زیارت حضرت اسماعیل نرفته باشد.
از آن‌جا به منزل مراجعت کردم. وقت نماز جمعه در حرم مبارک حاضر شده چون خطیب نیامده بود قرآن خواستم که تلاوت نمایم. تا باز کردن سورۀ دخّان آمد. سورۀ دخان، جاثیه و احقاف را خوانده ثواب اورا به روح پاک سیدالمرسلین نیاز کردم. دراین اثنا خطیب کوسجی آمد. گفتند هر هفته یک نفر خطبه می‌خواند. خطبه با خطیب است وامامت جمعه با دیگری است.
القصّه، نمازجمعه را خواندم. خطیب خوش‌بختی بود که بعد از ادای خطبه یک کُرک صرّه‌امین به اوخلعت دادم به دوشش انداخت و یک کرک زیرپوست دیگرهم سعیدپاشا رئیس عسکر که ازشام آمده بود به او داد. هر دو کرک را بالای یکدیگر به دوش گرفت، ذوالقرنین شد.
بعد‌از‌نمازجمعه زیارت‌حضرت‌خاتم‌الانبیاءوالمرسلین را نموده وزیارت صدّیقۀ بتول ـ صلی الله علیها ـ را کرده به منزل آمدم.
امسال الحمد لله‌تعالی از وجود بی‌بود ناقابل این بندۀ ذلیل چنان شد که شب‌ها درحرم را بازکرده عجم را به زیارت می‌گذاشتند واز روی کتاب زیارت‌نامه می‌خواندند.سال‌های سابق که آفتاب غروب می‌کرد دیگر احدی اذن ‌‌دخول نداشت وامسال هم حجّاج شام به همان خیال شب اول به زیارت نرفتند. چون در این مدت، نفس زکیّه محمد‌بن ‌عبدالله ‌بن الحسن‌بن‌ الحسن ـ علیه‌السّلام ـ را زیارت نکرده بودم با آقا سید صافی پیاده تا آن‌جا رفتم. در سر راه احد واقع است. اگر آقا سید صافی نبود قراول‌ها و مصطفی قواس که همراه بودند کسی نمی‌دانست، درش بسته بود، آقا سیدصافی یک‌طوری وانمود کرد، زیارت کرده در مراجعت به مسجد ابوذر رفتیم. خارج سور سلطان سلیمان است. سقف ندارد، یک دیواری از طرف کوچه کشیده‌اند، دری گذاشته‌اند. فاتحه خوانده به منزل آمدم. باد و باران سختی می‌آمد و هوا خیلی سرد بود آقا سید صافی و ملاباشی گفتند غسل احرام را در شهر بعد از نماز عصر بکنید که جایز است. لهذا غسل احرام کردم و نیّت او چنین‌است: «غسل احرام می‌کنم از برای عمرۀ تمتّع قربۀ الی‌الله.» بعد از غسل تا شترها را آوردند بار کردند طول کشید، گفتم، فرصت است و غنیمت است که باز به زیارت حرم مبارک بروم. به تعجیل تمام رفتم، حرم مبارک خلوت بود، قرآن خواندم، سورۀ مزّمل را به روح ولیعهد وسورۀ مدّثر را به روح‌شاه مرحوم و سورۀ قیمه‌را به روح والدۀ مغفور و سورۀ دهر را به روح سیدة ‌النساء نیاز کردم. در سورۀ مزّمل آیه «يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شيبا» که خواندم دیدم شیبا بالفتح اِعراب کرده است، شیخی آن‌جا نشسته بود به عربی گفتم: «غلط قرآن تصحیح کردن واجب است. این به قاعدۀ عربیّت شیبا به کسر است که صیغۀ جمع است که جمع اشیب است، مثل «بیض‌وابیض».‌عناد کرد، دو قرآن دیگر مصطفی چاوُش آورد، آن‌جا هم همین طور بود که من می‌گفتم، باز عناد کرد که قرآن را نباید دست زد.
گفتم: «تو شیخ عوامی و نمی‌دانی گناه این به پای کیست و هرکه عوام باشد همین‌طور خواهد خواند.»
و چنان گمان می‌کرد که محال است قرآنی که درحرم باشد غلط داشته باشد و این همه قرآن‌ها که هست هیچ غلط ندارد. چنان عربده می‌کرد و وانمود می‌نمود که العیاذ بالله عجم‌ها می‌گویند قرآن غلط است نه این که قرآن غلط دارد. اگر مصطفی قواس همراه نبود فضیحت می‌کرد. از نَهیب او مَهیب شده روی خود را به روضۀ مبارکه کرده عرض کردم: «یا رسول الله تو عالم السرّوالعلن هستی. می‌دانی که حق به جانب این بندۀ ذلیل است. این مجاورین درگاه تو این طور بغض و عناد دارند که راضی نمی‌شوند غلط قرآن تصحیح شود.»
باری آستان مبارک را بوسیده و آستان حضرت صدّیقه را بوسیده، الوداع‌گویان با حسرت تمام خواندم:
گشتم چو جدا ز خاک کویت هـستـم بـه خـدا در آرزویت
به منزل آمدم، بارها را بردند. قریب به غروب بود پیاده تا خارج شهر مدینه رفته در خارج شهر بر خاک مذلّت افتاده، سوار تخت شدم. در عرض راه شیخ‌الحرم علی پاشا را دیدم که در قشله خارج شهر برای تشییع حجّاج آمده بود، خیلی از قصور خدمت خود عذرخواهی کرد. آدم خوش‌نفسی است و با حجّاج عجم خوش‌رفتار است. چون پارسال محمد پاشا بوده او معزول شده به جای او علی پاشا آمده است وقت وداع به گوش اوگفتم: «محمدکه می‌رود علی می‌آید، از این قیاس بکن.» خیلی خندید و دست و روی مرا بوسیده از هم جدا شدیم.
از شب دو ساعت و یک ربع رفته به منزل، یعنی مسجد شجره رسیدیم. هشت روز و هشت شب تمام درمدینۀ منوّره توقّف داشتم. ان شاء‌الله از برکت زیارت این آستان، این بندۀ ذلیل را به جنّات ثمانیه سرافراز خواهند فرمود.
امروز سه مرتبه به زیارت عتبه عرش مرتبه مشرّف شدم. وقتی که درمنزل، درمسجد شجره بارها را وارسی کردند، گفتند، یک بار صندوق‌خانه مفقود شده است. از قراری که فرّاش صندوق‌خانه می‌گوید، شب تاریک شد و باران می‌آمد. وارد منزل که شدیم بعد از ورود، همهمه میان عمله و همه افتاد که، یک بار صندوق‌خانه مفقود شده است. به قدر دو هزار تومان اسباب و یراق است از رشمه و دعابافی و دوکلکی و دو سینه بند طلا و قالیچه‌های خوب کردستانی و رخوت که در یک یخدان بود [از] میان اردو برده‌اند. بارها به میان اردو آمد، تاریک شد، نشان کرده بودند که یخدان درمیان اردو، همین است. دزد قادر غدّار درکمین بود که شترها را با باربرد. شبانه هر قدر تفحّص کردیم، قادر آقای حمله‌دار را خواستم، پیدا نشد. ساعت چهار نزد سعید پاشا پیغام فرستادم، گفتند، خوابیده است. صبح بعد از نماز پیغام فرستادم، گفته بود، در راه عیب کرده است، با علی پاشا، محافظ مدینه است.
قدور عکام حلبی که یک چشمش کور است و زمام جمل در دست او بود، می‌گفت: «بار واشد من بار را به قطار بسته به اردو آوردم.»
سعید پاشا می‌گوید: «شتر عرب مال ابن‌مریخ بوده برده‌اند.»
شبانه جمّال‌ها گفتند: «شترهای ما درست است.» صبح که فهمیدند مؤاخذه خواهند شد که عدد شتر اگر درست است بار او کجا رفته؟ از ترس گفتند: «سه شتر ما مفقود شده است.» آقا سید حسن، دلیل عجم و شیخ صالح ساعت چهار ازشهر مدینه آمده بود گفتند: «در راه ما هیچ ندیدیم.»
صبحی، به همراه شیخ صالح به شیخ الحرم کاغذ نوشتم و به شریف عبدالمحسن پیغام دادم که: «آن چه معلوم شده است مال حلالی به دست حرامی افتاده. ان شاء الله در ابتلاء آیۀ شریفه «ولنبلونکم» همین فقره مال باشد نه نقص انفس و اطفال که عوض مال از فضل خداوند ذوالجلال در هر حال ممکن است.»

رسول جعفریان روزهای فرهاد میرزا معتمدالدوله در مدینه منوره چگونه گذشت؟ روزهای فرهاد میرزا معتمدالدوله در مدینه منوره چگونه گذشت؟ 15 9 10 123305


Likesروزهای فرهاد میرزا معتمدالدوله در مدینه منوره چگونه گذشت؟ روزهای فرهاد میرزا معتمدالدوله در مدینه منوره چگونه گذشت؟ up(0)Dislikesروزهای فرهاد میرزا معتمدالدوله در مدینه منوره چگونه گذشت؟ روزهای فرهاد میرزا معتمدالدوله در مدینه منوره چگونه گذشت؟ down(0)