تاریخ انتشار: سپتامبر 23, 2015
کتاب نثری روان و بی تکلف دارد و مهم تر از همه این که باورپذیر است. از انشاءنویسی های معمول پرهیز کرده و در عین حال ادا و اصول هم ندارد. نه شبیه روایت های رسمی از جنگ است و نه مثل بعضی ها اصرار دارد خودش را ضدجنگ معرفی کند. من پیش از خواندن […]
هفته دفاع مقدس است و طبیعی است که در این روزها کسانی به ما یادآوری کنند که در آن سال ها براین سرزمین چه ها رفت. گرامی داشت یاد و خاطره پاکجانانی که شرافتمندانه از این آب و خاک و هویت قومی و دینی و ملی ما دفاع کردند بر همگان واجب است و بازهم طبیعی است که این پاسداشت ها در هفته دفاع مقدس پررنگ تر شود اما گاهی شعارهایی می بینم که ظاهرشان نشان می دهد بعضی از کسانی که مسئولیتی هم دارند دوست می دارند یک بار دیگر در این سرزمین جنگ رخ دهد. رجز خوانی در مقابل زیاده خواهی دشمن و برانگیختن روحیه حماسی در مردم امرِ پسندیده ایست که لزوم آن را همه ما خوب می فهمیم. اما یادمان نرود که ما همه افتخارمان در سال های جنگ این بوده که صرفا مدافع بودیم و اگر دیکتاتور دیوانه عراق افسار پاره نمی کرد و به این آب و خاک هجوم نمی آورد شاید سرنوشت این سرزمین کاملا دگرگون می شد. در حال حاضر هم مطمئنم که هیچ مسئول دلسوز و فهیمی دوست نمی دارد کشور ما درگیر جنگ شود. ممکن است یک مسئول در پاسخ به یک واقعه سیاسی حرفی بزند مبنی بر آمادگی نظامی ایران. آن حرف در جایگاه خودش کاملا متین است و منطقی، اما وقتی آن حرف را از زمینه اش جدا می کنید و با کج سلیقگی آن را بر در و دیوار آویزان می کنید ممکن است مخاطب معنای دیگری از آن استنباط کند. ممکن است پدر و مادر احسان محمدی با دیدن آن جملات احوالشان دگرگون شود و با خودشان بگویند: بله، تاوان جنگ را که قرار نیست این ها بدهند. جنگ که فقط بیلبورد و پوستر رنگی و شعارهای تبلیغاتی نیست. جنگ پیکر تکه تکه شده بچه های ما و خانه های ویران شده ماست. نمی دانم، بعضی ها معتقدند این هم نوعی چاه کندن است. چاهی که اگرچه آب ندارد اما برای بعضی ها نان دارد. الله اعلم.